فرشته ی هفت آسمان

هرچی دلم بخواد.....

شادی....

سلام امیدوارم کلییییییییییییییییییییییییی خوب باشید..

من که دیشب عروسی دختر عمه ام بود و کلی خوش گذشت....جاتون سبز....

دختر عمه ام اینا هم فردا میخوان برن کیش...خوش به حالشون.دیشب دختر عمه ام واسه مراسم از شیراز اومده بود دوستشو هم با خودش اورده بود...میگفت شیرازیه ولی از لهجش پیدا بود که شیرازی نیس....خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دختر افاده ای بود انگار از دماغ فیل افتاده بود.

آخر شب کلی با پسر عمه ام در موردش حرف زدیم.یکی اون میگفت یکی من...من با این پسر عمم خیلی راحتم خیلی از حرفامونو به هم دیگه میگیم....خیلی پسر خوبیه.

امشبم دارم از تئاتر داداشم اینا برمیگردم...خیلییییییییییی متن خوشکلی داشت.خیلی واسش خوشحالم.واسش گل بردم.چقدر گل گرون شده هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!!!

جونم واستون بگه که هنوز هیچ گوشی ارزونی پیدا نکردم...دعا کنید زود یه چیز خوبی پیدا کنم.فعلا

[ یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,

] [ 22:30 ] [ فاطی ]

[ ]

خداااااااااا

 اینو مریم نوشته بود منم خیلی خوشم اومد:

گنجشک با خدا قهر بود…



روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .



فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:



می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که



دردهایش را در خود نگاه میدارد…



و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.



فرشتگان چشم به لب هایش دوختند،



گنجشک هیچ نگفت و…



خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.



گنجشک گفت :

لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.



تو همان را هم از من گرفتی.



این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟



و سنگینی بغضی راه کلامش بست…



سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.



خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو



از کمین مار پر گشودی.



گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.



خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به



دشمنی ام برخاستی!



اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.



ناگاه چیزی درونش فرو ریخت , های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...




[ چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,

] [ 21:50 ] [ فاطی ]

[ ]

دیگه له له شدم!!!

سلام.....

واییییییییییییییییییییییییییییییییییی که گوشی ها که پیدا نشد هیچی....باید یه گوشیم واسه دوستم بخرم..هیچی پول ندارم....ببخشیدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ولی خیلی از این خدا خوشم نمیاد....خدایی که به داد بندش نمیرسه که خدا نیس دیگه..

اگه وقت کردید به هرچی که میپرستید واسم دعا کنید....کمک مالی هم قبوله...

یه خاطره ی طنزم بگم دیگه برم:

یکی از آشناهامون که پسره تو بیمارستان بستری بوده بعد پرستار میاد یه شیاف میده به دوستش میگه بدید بهش.دوستاشم میدن با یه لیوان آب بخوره

[ دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,

] [ 21:49 ] [ فاطی ]

[ ]

فلاکت

سلام بچه هاااااااااااااااااااا.....هنوز گوشیم پیدا نشده...کلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی گریه کردم.همه زندگیمه..6تومن(تومان)شارژ توش بوووووووووووود.....

الان از تولد برمیگردم....ولی تولد بهم زهر شد...تورو خدا دعا کنید زود پیدا شه...فعلا

[ جمعه 6 بهمن 1391برچسب:,

] [ 22:31 ] [ فاطی ]

[ ]

فاااااااااااااااجعه

سلام .امیدوارم خوب باشید من که اصلا خوب نیستم....

امروز گوشی خودمو دوستمو تو مدرسه قایم کردم آخه گفتن میخوان بگردن...بعد که رفتم بردارم نبود...تورو خدا دعا کنید زوووووووووووووووووووووووووووووووووود پیداش کنم...

اعصابم کلیییییییییییییییییییییی خورده ه ه ه ه ه ه ه ه.....هرچی سنگه مال پای لنگه..دعا کنید.

[ سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,

] [ 22:45 ] [ فاطی ]

[ ]